Quantcast
Channel: زرسالاران
Viewing all articles
Browse latest Browse all 7

امام و اشرافی‌گری روحانیت و مسئولان

$
0
0
 

محو شدن بهتر از اشرافی گری:

اگر ما با دست جنایتکار امریکا و شوروى از صفحه روزگار محو شویم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداى خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق و سیاه غرب زندگى اشرافى مرفه داشته باشیم. و این سیره و طریقه انبیاى عظام و ائمه مسلمین و بزرگان دین مبین بوده است و ما باید از آن تبعیت کنیم؛ و باید به خود بباورانیم که اگر یک ملت بخواهند بدون وابستگیها زندگى کنند مى‏توانند؛ و قدرتمندان جهان بر یک ملت نمى‏توانند خلاف ایده آنان را تحمیل کنند.(صحیفه امام، ج‏21، ص: 440)

زندگی اشرافی و بازی با جوانان:
آنان که به دروغ ادعاى «خلقى» بودن و «مجاهد» و «فدایى» براى خلق مى‏کنند، با خلق خدا به دشمنى برخاسته و شما پسران و دختران ساده دل را براى مقاصد خود و مقاصد یکى از دو قطب قدرت جهانخوار به بازى گرفته و خود یا در خارج در آغوش یکى از دو قطب جنایتکار به خوشگذرانى مشغول و یا در
داخل به خانه‏هاى مجلل تیمى با زندگى اشرافى، نظیر منازل جنایتکارانى بدبخت به جنایت خود ادامه مى‏دهند و شما جوانان را به کام مرگ مى‏فرستند .. (صحیفه امام، ج‏21، ص: 438)

ساده زیستی= عزت و  ایستادگی، اشرافی گری=ذلت و خواری و عقب نشینی:
اگر بخواهید بى‏خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهاى پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه‏هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمتهاى بزرگ براى ملتهاى خود کرده‏اند اکثر ساده زیست و بى‏علاقه به زخارف دنیا بوده‏اند. آنها که اسیر هواهاى پست نفسانى و حیوانى بوده و هستند براى حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خوارى مى‏دهند؛ و در مقابل زور و قدرتهاى شیطانى خاضع، و نسبت به توده‏هاى ضعیف ستمکار و زورگو هستند. ولى وارستگان به خلاف آنانند. چرا که با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى‏توان ارزشهاى انسانى- اسلامى را حفظ کرد. جوانان ایران و زنان و مردان که در زمان طاغوت با تربیت طاغوتى بار آمده بودند هرگز نتوانستند با قدرت طاغوتى مقابله کنند.( پیام [به نمایندگان مجلس به مناسبت گشایش دومین دوره مجلس (تعیین اولویتها)].
زمان: 7 خرداد 1363/26 شعبان 1404.)

حکومت مردمی در مقابل حکومت اشرافی:
حکومت مردم این است خاصیت‏اش در مقابل حکومت اشرافى، حکومت مردمى یکى از خاصیات بزرگش این است که خوف در دلشان نیست ..( صحیفه امام، ج‏18، ص: 32)

مجلس مردمی و مجلس طاغوتی:
مردم پشتیبان حکومت هستند. اگر مردم، نصف مردم پشتیبان محمدرضا بودند، این مصیبت‏ها به سر او مى‏آمد؟
مردم یکپارچه پشتیبان این حکومت هستند. اگر حکومت یک گرفتارى پیدا بکند این مردم‏اند که رفع مى‏کنند گرفتارى را. اگر جنگ براى دولت پیش آید، این مردم‏اند که جبهه‏ها را پر مى‏کنند و پشت جبهه‏ها را هم خدمت مى‏کنند در پشت جبهه‏ها، این خاصیت حکومت مردمى است. امروز مجلس چون مجلس مردمى است، این مجلس مردمى مى‏تواند به فکر محرومین باشد و مجلس دیروز نمى‏توانست که به فکر محرومین باشد براى اینکه محروم تویش نبود، اگر هم بود یکى دوتا بود که کارى از او نمى‏آمد. اما امروز مجلس، مجلسى است که محرومیت کشیده‏اند اهل این مجلس، و در آنها از اشراف و اعیان و امثال ذلک دیگر وجود ندارد؛ ولو بعض منحرفین هستند اما از اشراف و اعیان دیگر خبرى نیست. یک همچو مجلسى مى‏تواند خدمت کند به این کشور و یک‏ همچو مجلسى پشتیبانش همین مردم کوچه و بازار هستند. این هم یکى از خاصیت‏هاى بزرگ حکومت مردمى است که خوف اینکه چه بشود ندارند. و قدرت‏هاى بزرگ توجه به این معنا بکنند که نمى‏توانند امروز آن فرمانفرمایى که در زمان محمدرضا یا زمان رضاخان مى‏کردند امروز هم بکنند ..( صحیفه امام، ج‏18، ص: 33)

حکومت مستضعفان:
ایران حکومت مردم است، حکومت مردمى دیگر نمى‏تواند بترسد از اینکه امریکا چى مى‏گوید. حکومت مستمندان است، حکومت مستضعفان است. اینها در دلشان خوف نیست به اینکه اگرچه بشود ما مقام‏مان را از دست مى‏دهیم. مقام نیست تو کار، هیچ یک از اینها به فکر این نیستند که ما الآن یک مقامى داریم و مقام فروشى بکنند. و هیچ کدام هم یک زندگى اشرافى ندارند که بترسند از دستشان گرفته بشود. و چون حکومت ایمان است، خوف از شهادت هم ندارند. بنابراین، امریکا و امثال امریکا تصور نکنند که با یک کلمه‏اى که در سابق، زمان شاه و زمان رضاخان و محمدرضاخان مى‏گفتند در اینجا اطاعت مى‏شد، حالا هم آن هست.( صحیفه امام، ج‏18، ص: 31)

بی اطلاعی اشراف از مستضعفان:
اینها چون از طبقه مرفه بودند و اسکلت حکومت را به اصطلاح اشراف و اعیان تشکیل مى‏دادند از این جهت، اطلاع از اینکه به قشر مستمند چه مى‏گذرد نداشتند، نمى‏توانستند بفهمند که مستمند یعنى چه؛ فکرشان اصلًا در این قضیه هیچ وقت وارد نمى‏شد. کسانى که از اول کودکى تا آن وقتى که به حکومت رسیدند در مهد آرامش و رفاه بارآمدند، اینها ادراک این مطلب را که قشر دیگرى هم ما داریم که قشر مستمند است نمى‏کردند. اگر هم یک وقتى هم در ذهنشان مى‏آمد، عبور مى‏کرد. فکر این نبودند که این طبقه هم یک موجودیتى دارد و باید براى موجودیت اینها هم فکرى کرد. و لهذا در طول تاریخ، این قشر مستمند و مستضعف و محروم در طول تاریخ شاهنشاهى و در این تاریخى که شماها هم ادراک کردید زمان محمدرضا و بعضى‏تان هم زمان رضاخان را ادراک کردید، مى‏بینید که حکومت، حکومت اشراف بود. اگر در یک مجلسى یک نفر، دو نفر هم از طبقه محرومین پیدا مى‏شد، دریک اقلیت بسیار ضعیف بودند که در مقابل آن جمعیت کثیر نمى‏توانستند کارى انجام بدهند. اصل جنس اسکلت حکومت اشرافى این است که به مردم نرسند. و لهذا تمام این روستاهاى ایران تقریباً از همه مواهبى که باید به دست حکومتها تحقق پیدا کند براى این روستاها و این دهات دور افتاده هیچ تحققى پیدا نکرد؛ کمى بوده است، آن هم روى یک مطالبى که بازپاى مالکین و اشراف تو کار بود. اگر روستایى بود که یکى از اشراف مالک او نبود یا یکى از- حکومت- افراد حکومت مالک او نبود، او از تمام مواهب محروم بود. برق یک مطلبى بود که الآن هم در اکثر روستاهاى ما کمى رفته است و مشغول‏اند که برود، بهدارى ابداً نبود، راه نبود، به طورى که اگر یکى مریض مى‏شد، یک زنى مى‏خواست وضع حمل بکند، در آنجا اسبابش فراهم نبود، مى‏خواستند بیاورند به یک شهرستانى، از باب اینکه راه نبود، بین راه، مریض یا آن زن بدبخت تلف مى‏شد یا کمى‏اش مى‏رسید به معالجه. این وضع حکومت اشرافى در جهان است‏ (صحیفه امام، ج‏18، ص: 28)

مسئولان مرفه نیستند:
یکى از عنایات بزرگى که خداى تبارک و تعالى به جمهورى اسلامى و این نهضت اسلامى عنایت فرموده این است که متصدیان امور، چه آنهایى که در مجلس خدمت مى‏کنند و چه آنهایى که در دولت خدمت مى‏کنند، چه آنهایى که در ارتش هستند، همه اینها از آن قشر مرفه نیستند؛ از آن قشرى که همه توجهشان به این است که براى خودشان مقام درست کنند و براى خودشان کارهایى انجام بدهند، ولو بر ضد خلق باشد ..
شما اگر توجه کنید به حکومتهائى که در تاریخ بوده است و خصوصاً در این پنجاه سال، ملاحظه مى‏کنید که آنهایى که در رأس امور بودند، آنها از این «مُلک» ها و «سلطنه» ها و- عرض مى‏کنم که- از این سنخ مردم و- به اصطلاح- از اشراف بودند. وقتى که اشراف- به قول خودشان- و اعیان و متمکنین و یال و کوپالدارها متصدى امور یک کشور شدند، قهراً اینها مردم را به حساب نمى‏آورند. این یک امر قهرى است و در مقابل یک قدرتمند بزرگتر، از خودشان خاضع‏اند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان، جابر و ستمگر شما مى‏دانید که در جمهورى اسلامى، مقامات آن معنا که در سابق داشت از دست داده. نه رئیس جمهورش و نه نخست وزیرش و نه سایر وزرایش این‏طور نیست که خیال بکنند، خودشان خیال بکنند که ما یک مقام بالایى، والا مقام هستیم و ما «حضرت اشرف» هستیم و نمى‏دانم کذا. این‏جور نیست. آنها مى‏بینند که ارزششان در بین‏ جامعه، در همه جا این است که خدمت بکنند، خدمتگزار باشند، نه ارزش به این است که به مردم حکومت کنند. در جمهورى اسلامى، این معنا که هم مقامات آن مقاماتى که سابق تخیل مى‏شد، نیست و هم اشخاصى که متصدى امور هستند، آن اشخاصى که در یک خانواده اشرافى بزرگ شده باشند و یک زندگى چه کرده باشند و نتوانند بسازند با مردم، نتوانند بسازند با یک زندگى عادى، آن‏طور هم نیستند .. (صحیفه امام، ج‏16، ص: 443)

• مجلس مسجد نشین و مجلس کاخ نشین:
این چهره مجلس اسلامى ماست و اگر از صدر مشروطه- الّا شاید دوره اول- تا قبل از این مجلس ملاحظه کنید، اینجا جاى آن وکلا نبود؛ وکلایى که از طبقه اشراف و از طبقه ثروتمند و مرفّه، و حاضر نبودند در یک مجلس چندتایشان با هم جمع بشوند و حاضر نبودند در یک مجلس اینطور مسجدى بنشینند و هر کدام در کاخهاى بلند- الّا بعضیها که آنها هم از سنخ شما بودند- زندگى مى‏کردند. امکان نداشت که یک مواجهه‏اى بین منِ طلبه با آن تیپهاى اشرافى و اعیانى و داراى کذا و کذا اتفاق بیفتد؛ فرضاً اینکه گوش بدهند به اینکه یک طلبه با آنها چه مى‏گوید. این از برکات نهضت است، برکات اسلام است که همه نهادهایشان اسلامى و مردمى است‏
همه ادیان وقتى که شما ملاحظه بکنید، سران این ادیان که انبیا بودند، اینها از طبقه مستضعف قیام کردند و طبقه مستضعف را بر ضد قدرتها شوراندند. حضرت ابراهیم خودش بوده و یک تبرى؛ از طبقه پایین، در مقابل آن نمرود عصر قیام کرد، و آن مظاهر آنها، که مظاهر اشرافیتشان بود و بت هم آن وقت [از] مظاهر اشرافى بود، آنها را شکست. حضرت موسى هم یک شبان و یک عصا؛ از همین طبقه مستضعف. این طبقه را بر ضد فرعون و بر ضد دستگاه طاغوتى برافراشت؛ اینها را برانگیخت بر ضد آنها؛ نه اینها را خواب کرد تا آنها بخورند! اینها را بیدار کرد که آنها را بکُشند. عکس آنکه نویسنده‏هاى خائن ما و نویسنده‏هاى خائن تر خارجیها مى‏گویند که دین؛ افیون جامعه است، و انبیا آمده‏اند که جامعه را با این افیون خواب بکنند، و قدرتمندها و طاغوتها جامعه را بمکند و اینها خواب باشند. درست وقتى تاریخ انبیا را ملاحظه کنید، عکس این
است. یعنى طاغوتها به مردم غلبه کرده بودند و خداوند در هر عصرى یک نفر را از همین قشر پایین، و از همین چوپانها، از همین طبقه مستضعف، برانگیخت و این طبقه مستضعف را بیدار کرد و بر ضد طاغوتها قیام کرد، و فرعون را غرق کرد و از بین برد(صحیفه امام، ج‏9، ص: 397)

نامه برای صرفه جویى در برگزارى مجلس خبرگان:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
جناب آقاى وزیر کشور.
مجلس خبرگان در جمهورى اسلامى بودجه ده میلیون تومانى و هتل مجلل اشرافى لازم ندارد. آقایان وکلاى محترم، که عمده آنان از علماى اعلام هستند، از این نحو تشریفات نگران هستند. آنان بحمداللَّه با زندگى نزدیک به طبقات محروم عادت نموده‏اند. بودجه مذکور را تعدیل نمایید. و عذر برگشت مازاد صحیح نیست؛ زیرا اعتبار مذکور ممکن است سنتى بشود در آتیه ..
- 2 شهریور 58.
- روح اللَّه الموسوى الخمینى‏
(صحیفه امام، ج‏9، ص: 327)

بیانات [با خبرنگار روزنامه اطلاعات (مشکل مسکن مردم)]:
هر چه زودتر باید مشکل مسکن براى بى‏خانمانها و فقراى ایران حل گردد؛ و براى هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق براى فقرا و بى‏بضاعتها باید مجانى گردد.
به نظر من بیشتر انقلابیون واقعى؛ یعنى آنها که نیروى عظیم و کوبنده این انقلاب بودند، مردم غیرمرفه بودند؛ کسانى که بیشترین کشته‏ها را دادند و با نیروى ایمان واقعى و اعتقاد راسخ؛ باعث پیروزى انقلاب شدند همان کسانى بودند که به هیچ وجه اشرافى و مرفه نبودند و از طبقه پابرهنه بودند.
من دستور دادم که اموال شاه، چه آنها که در داخل ایران است و چه آنها که در خارج پس از مصادره؛ فقط و فقط بین بى‏بضاعتها و مستمندان تقسیم شود، و این پولها را صرف خانه سازى و دیگر وسایل رفاهى این مردم بکنیم ..(صحیفه امام، ج‏6، ص: 298)

اسلام مخالف اشرافی گری:
اسلام است که نمى‏گذارد این گردن کلفتها زندگى اشرافى بکنند، یا زندگى آنطورى که دلشان مى‏خواهد بکنند. اسلام تعدیل مى‏کند. اسلام است که نمى‏گذارد اجانب بر مسلمین حکومت بکنند، اسلام است که جلوى ظلم را مى‏گیرد، جلوى دیکتاتورى را مى‏گیرد. این اسلامى که جلوى دیکتاتورى را مى‏گیرد، حالا اینها مى‏گویند که ما از دیکتاتورى محمدرضا خان فارغ شدیم به دیکتاتورى آخوندى رسیدیم! آخر کدام دیکتاتورى آخوندها دارند؟ چه کردند اینها؟ ما مى‏گوییم دیکتاتورى نکنید، ما مى‏گوییم دیکتاتورى بکنید؟ ما مى‏گوییم دیکتاتورى نکنید. ما جز از فساد، جلوگیرى از هیچ چیز نمى‏کنیم. آزادند مردم؛ شماها نمى‏گذارید آزاد باشند ..(صحیفه امام، ج‏5، ص: 547 )

وهابیت، اسلام اشرافی:
مگر مسلمانان نمى‏بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهاى فتنه و جاسوسى مبدل شده‏اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملّاهاى کثیف دربارى، اسلام مقدس نماهاى بیشعور حوزه‏هاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه‏ها، و در یک کلمه «اسلام امریکایى» را ترویج مى‏کنند؛ و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکاى جهانخوار، مى‏گذارند .. (صحیفه امام، ج‏21، ص: 81)

خوف نداشتن از قدرتها، ویژگى حکومت محرومان:
اینها دیگر از قدرت‏ها نمى‏ترسند. خاصیت اعیانیت و اشرافیت به اصطلاح و رفاه این است که چون همیشه خوف این مطلب که نبادا از این مقام، پایین بیایم و نبادا یک لطمه‏اى به اشرافیت من بخورد، این خوف، اسباب این مى‏شد که نسبت به زیر دست‏ها ظالم و نسبت به بالا دست‏ها توسرى خور باشد. یک نفر که نخست وزیر بود، وزیر بود و در تاریخ، در طول تاریخ از کسانى‏ بود که متکفل امور کشور بود، نسبت به زیردستان با تمام معنا ظلم مى‏کرد- به حسب نوع البته- ولى وقتى مواجه مى‏شد با یک سفارتخانه خارجى، کمال ذلّت را داشت. این خاصیت اشرافیت، به اصطلاح اشرافیت آن معناست که آنها داشتند، و خاصیت حکومت رفاه طلبان است که در مقابل سفارتخانه‏هاى خارجى ذلیل بودند و در مقابل رعیت خودشان و قشر محرومین با کمال قلدرى رفتار مى‏کردند( صحیفه امام، ج‏18، ص: 30)

• اشراف زاده درک نمی‌کند طبقه محروم چیست:
کسى که در مهد اشرافیت به اصطلاح آن وقت بزرگ شده است و از اولى که چشمش را باز کرده است با نوکر و کلفت و حشم و اینها روبرو بوده، این وقتى بزرگ شد خیال مى‏کند همه چیز همین است. نمى‏تواند ادراک کند که یک طبقه‏اى هستند که نان ندارند، یک طبقه‏اى هستند که نمى‏توانند زندگى کنند. (صحیفه امام، ج‏18، ص: 29)

اهمیت ساده زیستى روحانیت و مسئولان:
از اهم مسائلى که باید تذکر بدهم، مسئله‏اى است که به همه روحانیت و دست اندرکاران کشور مربوط مى‏شود، و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزى که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده‏اند و اسلام را ترویج نموده و جمهورى اسلامى را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده‏اند، عمارت درست کرده‏اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان.البته من این نکته را عرض کنم، یک دسته‏اى که در معرض خطر هستند باید خودشان را حفظ کنند، ولى همین‏ها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه‏تان پیش مردم بزرگ مى‏شود، آن چیزى که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اینکه زندگى شما ساده باشد، همان طورى که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگى‏شان ساده و عادى بود بلکه پایین‏تر از عادى. آنها هم که جمهورى اسلامى را بپا کردند، مردم عادى هستند، و کسانى که بالابالاها نشسته‏اند، هیچ دخالتى در این مسائل نداشته و ندارند. این مردم بازار و کشاورز و کارگران کارخانه‏ها و طبقات ضعیف- به حسب دنیا و قوى به حسب آخرت- هستند که این توقع را دارند که اگر خداى نخواسته، نفوس این مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نیست، بلکه براى اسلام است. و ما باید حفظ کنیم آنهایى را که اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشته‏اند و بعد از این هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به این است که زندگى ما ساده و عادى باشد. آنهایى هم که مى‏خواهند خودشان را حفظ کنند، باید بدانند که گاهى با یک اتومبیل پیکان بهتر مى‏توانند محفوظ باشند تا وسیله دیگر. و ائمه جمعه و جماعاتى که اگر عادى بیرون بیایند ممکن است از بین بروند، باید به آن مقدارى حفظ کنند که زیاد نباشد. و این‏طور نباشد که امام جمعه‏اى وقتى در خیابان مى‏آید، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند، این‏طور چیزها حیثیتشان را در جامعه ساقط مى‏کند. بزرگى شما آقایان به دنیا نیست، بزرگى شما به آخرت است، و اینکه پیش خدا آبرومند باشید. و این یک مسئله مهمى است که دخالت در حفظ جمهورى اسلامى دارد و ما باید خیلى مواظب باشیم، و اهل علم و دولت و دست اندرکاران بیشتر باید مواظب باشند، چرا که همه دنبال این هستند که نقطه ضعفى، خصوصاً از اهل علم پیدا کنند و در همه جا مطرح سازند. و ما باید به گونه‏اى زندگى کنیم که اگر چنانچه آن را از ما گرفتند، حسرت نخوریم، نه اینکه مثل رئیس جمهور امریکا که اگر این مقام را از او بگیرند شاید از حسرت دق کند!.( صحیفه امام، ج‏19، ص: 318)

روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است:
علماى اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول پرستان و خوانین نرفته‏اند و همواره این شرافت را براى خود حفظ کرده‏اند و این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدى با سرمایه داران در یک کاسه است. و خداوند کسانى را که اینگونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر مى‏کنند، نمى‏بخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتى نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده‏اند و پس از کسب مقامات علمى و معنوى نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستى و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگى کرده‏اند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفته‏اند. دقت و مطالعه در زندگى علماى سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پرفتوت آنان براى کسب معارف مى‏کند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کرده‏اند و با قناعت و بزرگوارى زیستند ..
در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پول پرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیده‏اند. ( صحیفه امام، ج‏21، ص: 277)

روحانیت از زی روحانیت خارج نشود:
در اینجا ضمن تشکر از علما و روحانیون و دولت خدمتگزار حامى محرومان باید از باب تذکر عرض کنم و بر آن تأکید نمایم، مسئله ساده زیستى و زهدگرایى علما و روحانیت متعهد اسلام است که من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانى خود مى‏خواهم که در زمانى که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است واداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زىّ روحانى خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ایران است، پرهیز کنند و برحذر باشند که هیچ آفت و خطرى براى روحانیت و براى دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست که بحمداللَّه روحانیت متعهد اسلام امتحان زهدگرایى خود را داده است، ولى چه بسا دشمنان قسم خورده اسلام و روحانیت بعد از این براى خدشه‏دار کردن چهره این مشعلداران هدایت و نور، دست به کار شوند و با کمترین سوژه‏اى به اعتبار آنان لطمه وارد آورند که ان شاء اللَّه موفق نمى‏شوند ..( صحیفه امام، ج‏20، ص: 343)

لزوم ساده زیست بودن روحانیان :
و یکى از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگى کنند. آن چیزى که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگى کردند.
آنهایى که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى کردند. آنهایى که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را مى‏شنیدند، آنهایى ساده زندگى کردند. شاید آقایان کمى‏شان یادشان باشد، در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمى ، مرحوم آشیخ مهدى و عده دیگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى و مرحوم آمیرزا محمد ارباب ؛ همه اینها را من منزل هایشان رفتم. آن که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبه‏اى مثل او بود، زندگى‏اش یک زندگى‏اى بود که مثل سایر طلبه‏ها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزامحمدارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خیلى ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همین‏طور، سایرین هم همین‏طور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مى‏شد که اینها را مى‏دید، همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان، یک وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید براى اینکه خانه‏تان بهتر باشد، از معنویت‏تان به همین مقدار، از ارزش‏تان به همین مقدار کاسته مى‏شود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.
اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیره‏شان را دیدید چه جور بوده. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد. ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطى داشته باشد و یک دفترى و یک دستکى داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هرچه بروید سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمى‏روید- از علومتان کاسته مى‏شود. آنهایى که این کتاب هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگى‏شان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى و مثل امثال اینها؛ یک زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند- یعنى فروع را- و آن کتاب‏هاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم. براى اینکه، آنها ارزش را به این نمى‏دانستند که من خانه‏ام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهارتا.
شما خیال مى‏کنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست؟ خیر، اگر همه این دنیا را به یک کسى بدهند، کافى نیست، مى‏گوید: باید برویم جاى دیگر. این فطرت انسان است، فطرت خداخواهى است ..
این یکى از فطرت‏هایى است که هرکس هرچه بیابد، آن گم شده خودش را نیافته، آن گم شده یک چیز دیگرى است و لهذا آن که دنبال قدرت مى‏رود، قدرت مطلق مى‏خواهد، «قدرت مطلق خداست». آن که دنبال علم مى‏رود، علم مطلق مى‏خواهد، «علم مطلق علم خداست». هر که دنبال هر کمالى برود یا هر چیزى برود، آن کمال مطلقش را مى‏خواهد و همه خدا رامى خواهند، خودشان نمى‏دانند. عذاب‏هایى که به ما مى‏شود براى حجاب‏هایى که در ما هست. آن که حجاب‏ها را پاره کرده است، ارزش‏ها را مى‏فهمد و رسیده به آن جایى که باید بفهمد.(صحیفه امام، ج‏19، ص: 252)

Viewing all articles
Browse latest Browse all 7

Latest Images

Trending Articles





Latest Images